•727

ساخت وبلاگ
همونطوری که دراز کشیده بودم روی تختِ اتاق عزیزی،خیره به آفتاب بعد از ظهر و باغِ سر سبزِ بابابزرگ،داشتم به این فکر میکردم چی میشد من همون دخترکی میبودم که کلاس پنجمه و منتظره آخر هفته تموم شه و شنبه دوباره بره مدرسه.دلم واسه تک تکِ اون دوران تنگ شده ... سادگی .. سادگی .. سادگی ... با اکثر دوستای دوران ابتداییم در ارتباطم ولی از صمیمیتِ گذشته ها خبر نیست.دلم میخواد همه ی اون خاطرات جون دار بودنُ بغلشون میکردم و بغلشون میکردم!

پ.ن:دلتنگ ترینم.


#ناراحت نوشت, نوستالژیک نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:38  توسط گیله دُختر  | 
خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 187 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:25