•453

ساخت وبلاگ
من با این حقیقت رو به رو شده ام ...

که باز هم باید قید علـایقم را بزنم و جدی تر فکر کنم.

معلم شدن کمی وسوسه انگیز است ... سه ماه تابستانِ با حقوق!

اینکه منِ بی اعصاب بخواهم روزی "انگلیسی" تدریس کنم!! (خنده ی شیطانی)

پس این وسط تکلیف "حقوق"ِ دوست داشتنی چه میشود؟!

11 یا 12 ساله بودم که کتاب های ریزه میزه اما قطورِ مستانه را با اشتیاق ورق میزدم-کتاب پزشکی قانونی را کمی بیشتر ورق میزدم- و با افتخار در جواب بزرگ تر ها که میپرسیدند میخواهی چه کاره شوی؟(آخر به شما چه؟!)میگفتم "خانوم وکیل" .

حالـا که همان سوال را میپرسند و من همان جواب را میدهم میگویند این روزها که در این رشته کار نیست.

یا پدربزرگ که میگوید مستانه که این همه سال وکالت خواند چه شد؟کُلِ درآمدش 300 تومن هم نمیشود!

؛برو مانند مریم تربیت معلمی بخوان و ... شروع میکند از مزایای این رشته حرف زدن و من هم فقط سر تکان میدهم و او هم خیال میکند تمامی حرف هایش را یادم میماند در حالی که به این فکر میکردم که بروم خانه شام را چه کار کنم؟یا بهتر نیست از بیرون چیزی بخرم؟!!

چاره ای نیست؛باز هم چشم به آینده میدوزم و هر رشته ای که در دانشگاه مورد نظرم قبول شوم را ادامه میدهم /. #ایششه

(ختمِ کلـام)

خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 246 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 19:24