روزای خوبی رو نمیگذرونیم گیله خوان ها ...
شهرمون تقریباً توی قرنطینه س و آمار ها دارن زیادتر میشن .
با یادآوری کوچیک ترین خاطراتم میزنم زیر گریه و نمیتونم جلوشو بگیرم .
من همون هفته های گذشته رو میخوام ... که درباره ی خونه تکونی حرف میزدیم و قرار بود برای عیدم برنامه بریزم تا به بهترین شکل بگذره .
کوچیکترین چیزا الان به حسرت تبدیل شده .
آسمون شهر از همیشه خاکستری تره و من غمگین ترینم ...
آخ دلم میخواد هرچیو دارم بدم و به اون روزی برگردم که غرق آرامش توی بغلت دراز کشیده بودم و از آینده و هدفامون میگفتیم ... کی فکرشو میکرد اینطوری بشه؟
خآکستری نوشت های گیله دختر...برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 196