•1368

ساخت وبلاگ

تا ظهر خواب بودم ... از اون خوابایی که ناراحتی و نمیخوای از تخت بیرون بیای .‌‌

با ویبره گوشی بیدار شدم .

بارون میبارید ؛

″او″ اومد دنبالم ، بهم صبحونه داد ، ابرهای ناراحتی رو از دور سرم دور کرد ... الان یه انسان حاوی کافئین ِ خوشحالم خآکستری نوشت های گیله دختر...

ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 14:50